خرد کردن، قطعه قطعه کردن، هدر کردن. annihilate (فعل) خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن. extenuate (فعل) تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن ...
بیشترراهنمای خرید بهترین مارک خردکن برقی بازار (10 مدل) برش دادن مواد غذایی یکی از کارهای معمول و رایج در آشپزخانه است. خرد کردن حجم زیادی از مواد غذایی گاهی اوقات علاوه بر دشوار بودن وقت زیادی نیز ...
بیشترمصادیق خرد کردن معاملات و بردن به نصاب پائین تر چیست؟. بر اساس تبصره 3 ماده 3 قانون برگزاری مناقصات، نصاب های معاملاتی نباید با تفکیک اقلامی که بطور متعارف یک مجموعه واحد تلقی می شوند خرد شده و ...
بیشترخرد کردن: جستجو معنی "خرد کردن" در فرهنگ حل جدول، مترادف و متضاد فارسی، فرهنگ معین، فرهنگ دهخدا، فرهنگ عمید، سره، هوشیار، دیکشنری زبان های خارجی
بیشترجهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید. خرد کردن (فرهنگ معین): از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن. [خوانش: (خُ. کَ دَ ...
بیشترخرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای ... بر اندیشه گذر کردن به معنای فکری در ذهن خطور کردن است. بنابراین معنی این بیت بدین صورت است که با نام خداوند زندگانی و عقل آغاز کردن بهترین ...
بیشترمعنی واژه خرد و خاکشی در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی ... سخت خرد کردن . ریزه ریزه کردن . سخت بقطعات ریز از هم شکستن . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و ...
بیشترمعنی لغات و کلمات شعر خرد رهنمای و خرد دلگشای فارسی کلاس پنجم دبستان. در این بخش به معنی واژگان و لغت های مهم و جدید شعر خرد رهنمای و خرد دلگشای فارسی کلاس پنجم ابتدایی صفحه ۳۲ کتاب فارسی کلاس پنجم ابتدایی پرداخته ایم.
بیشترمعنی واژه خرد در پارسی ویکی ... واژه ی "دانایی" دانست که همواره ماورای کشش و وسوسه ها به زیر و رو کردن قوانین این عالم می نشیند ... "توانا بود هر که دانا بود ...". واژه های قبلی و بعدی ...
بیشترمعنی و نمونه جمله grind - همراه با مترادف و متضاد، تلفظ صوتی آمریکایی و بریتانیایی، کوبیدن، عمل خرد کردن یا آسیاب کردن، سایش، کار یکنواخت، آسیاب کردن، خرد کردن، تیز کردن، ساییدن، اذیت کردن، آسیاب شدن، سخت کار کردن
بیشتربخش ۲ - ستایش خرد. کنون ای خردمند وصف خرد. بدین جایگه گفتن اندر خورد. کنون تا چه داری بیار از خرد. که گوش نیوشنده ز او بر خورد. خرد بهتر از هر چه ایزد بداد. ستایش خرد را به از راه داد. خرد رهنمای و ...
بیشترلغتنامه دهخدا. نمایش تصویر. معنی. خرد شدن. معنی خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . بپاره های کوچک شکستن . (یادداشت بخط مؤلف ). شکستن بقطعات خرد.
بیشترمعنی خرده در فرهنگ معین. خرده(خُ دِ) (اِ.) ریزه ، خرد. پول ، طلا، دارایی . (ص .) شکسته ، مغلوب . خطا، اشتباه . شرارة آتش . ، یک ~عا.) اندکی ، کمی . معنی خرده در فرهنگ عمید. ۱. ریزۀ هر چیز. ۲. مقدار کم و اندک ...
بیشتر1- حقير، صغير، كوچك ≠ كبير، بالغ، بزرگ 1- اندك، كم، ناجيز 2- شكسته، له ≠ سالم، نشكسته 1- ريز، ريزه ≠ بزرگ، حجيم، عظيم
بیشترخرد کردن در فرهنگ معین 1. از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن. [خوانش: (خُ. کَ دَ) (مص م. توضیح بیشتر ... لغت نامه دهخدا. خرد کردن در لغت نامه دهخدا. خرد کردن. خرد کردن در لغت نامه دهخدا 1.
بیشترخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن .
بیشترلغت نامه دهخدا. خرده کردن. [ خ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقطعات ریز تبدیل کردن. - خرده کردن پول ؛ پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن.
بیشترخرد کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن . به اجزاء کوچک شکستن . شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن . (یادداشت بخط مؤلف ). تَصغیر. (دهار). اِصغار. (تاج المصادر بیهقی ) :
بیشترمعنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژهیاب 0 یک واژه بنویسید جستوجو در همهٔ واژهنامهها
بیشترخرد کردن. واژگان مترادف و متضاد. ۱. ریزریز کردن، شکستن، له کردن. ۲. درهمشکستن، نابود کردن. ۳. تبدیل کردن. جستوجوی خرد کردندر واژهنامههای دیگرنگارش معنی دیگر برای خرد کردن.
بیشترخرد در فرهنگ ایرانی در متون پارسی میانه. در متون پارسی میانه به دو گونه خرد اشاره شدهاست: آسْنْ خرد به معنی خرد ذاتی و در برابر آن گوش سرود خرد به معنی خرد اکتسابی.
بیشترخرد. معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی wisdom ...
بیشترdecline (فعل) خرد شدن، کاستن، رد کردن، خم شدن، خمیدن، سقوط کردن، صرف کردن، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایل شدن، رو بزوال گذاردن. remit (فعل) خرد شدن، بخشیدن، امرزیدن، معاف کردن، پول رسانیدن ...
بیشترمعنی. ۱. ریز؛ کوچک. ۲. (اسم) هرچیز تقسیمشده به قسمتهای کوچکتر و اندکتر: پول خُرد. ۳. خردسال. ... [قدیمی] زیردست. 〈 خرد کردن: (مصدر متعدی) ۱. ریز کردن. ۲. کوبیدن و نرم کردن.
بیشترستاره | سرویس فرهنگ و هنر – در این بخش مفهوم و معنی شعر به نام خداوند جان و خرد به شما تقدیم میشود. این شعر از فردوسی و کتاب شاهنامه انتخاب شده و در آغاز کتاب، در بخش تحمیدیه قرار داده شده و در وصف خداوند است.
بیشترمعنی اسم خرد در لغت نامه دهخدا: ... انتخاب کردن اسم های معنی دار، تصمیم بسیار خوب و درستی است، چون قرار است فرزند شما در تمام طول عمرش اسمش را همراه خود داشته باشد.اگر شما نیز به شعر و غزل علاقمند ...
بیشتراسم:خرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: kherad) (فارسی: خِرَد) (انگلیسی: kherad) معنی:دانش. برچسب ها:اسم، اسم با خ، اسم پسر، اسم فارسی. لغت نامه دهخدا. خرد. [ خ َ ] ( اِ ) گل سیاه لزج و چسبنده باشد. ( از برهان قاطع ) ( از ...
بیشتر270. فیلم های آموزشی ریاضی پنحم و چهارم 1.5 هزار دنبال کننده. دانلود ویدیو. اشتراک گذاری. دنبال کردن. جواب روخوانی و معنی شعر خرد و دانش فارسی چهارم. 6 ماه پیش. تحصیلات و یادگیری. # روخوانی و معنی ...
بیشترخرد بیخ او بود و دانش تنه بدو اندرون راستی را بنه . ؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خرد شاه را بهترین افسر است هش و دانشش نیکتر لشکر است . اسدی . خرد عاجز است از تو زیرا که جهل
بیشترمعانی دیگر: له کردن یا شدن، خرد کردن یا شدن، آرد کردن، درهم کوفتن، سخت شکست دادن، شکردن، مورد تعدی قرار دادن، ظلم و جور کردن، آزار دادن، (با: against یا into یا to و غیره) فشردن، چپاندن، (عامیانه - معمولا با: on) خاطرخواهی، عشق ...
بیشترلغتنامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر).
بیشترگوشت کاردی شده،گوشت خورشتی. 2. chopped vegetables. سبزی خرد کرده. 3. he chopped off the branches. او شاخه ها را زد. 4. he chopped off the chicken's head with a cleaver. سر مرغ را با ساطور قطع کرد. 5. he chopped the tree down with an ax. او درخت را با تبر انداخت.
بیشتر